کتابخانه ی عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر

ورود شما را به این وبلاگ گرامی می داریم.

کتابخانه ی عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر

ورود شما را به این وبلاگ گرامی می داریم.

مراسم اختتامیه هفتمین جشنواره کتابخوانی رضوی و کلاس‌های اوقات فراغت

 



 مسئول کتابخانه عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر از برگزاری مراسم اختتامیه هفتمین جشنواره کتابخوانی رضوی و کلاس‌های اوقات فراغت در این کتابخانه خبر داد.
به گزارش روابط عمومی اداره‌کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان، حسین حسینی؛ مسئول کتابخانه عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر از توابع شهرستان رزن، ضمن اعلام این خبر گفت: با هدف ترغیب هرچه بیشتر کودکان و نوجوانان به سمت فرهنگ مکتوب و همچنین آشنایی این قشر با سیره ائمه اطهار(علیهما السلام)، مراسم اختتامیه‌ای جهت تقدیر از شرکت‌کنندگان در جشنواره و کلاس‌های اوقات فراغت شامل: کاردستی، قصه‌گویی، نقاشی، شعر و حدیث، بازی‌های فکری و ... در کتابخانه برگزار شد.
مسئول کتابخانه عمومی آیت اله فیاضی، با بیان اینکه «این مراسم با همکاری پایگاه بسیج خواهران برگزار شد»، عنوان کرد: در این مراسم از 2 عضو بزرگسال، یک عضو نوجوان و 50 عضو کودک که در مسابقه شرکت کرده بودند، با اهداء لوح تقدیر و جوایزی تقدیر به عمل آمد.
حسینی، با اشاره به اینکه «برگزاری مراسم‌هایی فرهنگی، تاثیر زیادی در مسیر تشویق کودکان و نوجوانان به مطالعه و کتابخوانی خواهد داشت»، افزود: افراد شرکت کننده در ادامه از بخش‌های مختلف کتابخانه بازدید نموده و برگزاری هرچه بهتر و بیشتر مسابقات فرهنگی را از لحاظ کمی و کیفی خواستار شدند.
مسئول کتابخانه عمومی آیت اله فیاضی، گفت: پایان بخش این برنامه، پذیرایی از شرکت‌کنندگان و قرائت دسته جمعی دعای سلامتی آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود.

معرفی کتاب‌خوان ماه شهریور (۴)

حج آخر

آسمان چهارم.jpg

کتاب «آسمان چهارم» پاسخی به ندای درون و اجابت دعوت به اتفاقی بزرگ است. ندایی که خواننده را در مسیر بازگشت پیامبر اسلام(ص) از حجه‌الوداع، به منطقه غدیر خم می‌رساند تا از زاویه‌ای نو، پیام جانشینی حضرت علی (ع) را به گوش برساند.

سفر الیاس، صبح، قبل از طلوع خورشید شروع شد. سفری یک نفره با مشکی آب و کیسه‌ای خرما و گوشت خُشک. او با لباس و دستاری سفید، سوار بر اسبی که رنگ سرخ عجیب و بی‌مانندی داشت در صحرا می‌تاخت و به هیچ چیز جز کاری که در پیش داشت فکر نمی‌کرد.

کتاب «آسمان چهارم» روایت‌گر داستان فردی به نام «الیاس»، از یاران حضرت محمد(ص) است که در خواب صدایی او را به سمت مکه فرامی‌خواند تا شاهد اتفاقی بزرگ باشد، اما پس از اینکه الیاس در مأموریت خود برای مسلمان کردن مردم قبیله ربیع، با تیر دشمنانش زخمی می‌شود، «تیهان» خواهرزاده یازده ساله‌اش را توسط اسب سرخ رنگ و عجیب خود، به سمت مکه فراری می‌دهد و به او می‌گوید: «فقط برو... نمان. به مکه برو شاید بفهمی چرا صدایی در خواب مرا به مکه دعوت می‌کرد. شاید بفهمی چه اتفاقی قرار است آنجا بیفتد.»

گویا این مأموریت که با کمک و همراهی فرشته‌ای از آسمان چهارم - که در قالب یک اسب سرخ رنگ در این داستان حضور دارد-  وسیله‌ای است تا پیام مهمِ پیامبر اسلام (ص) در غدیر را به گوش مخلوقات (مسلمان و غیر مسلمان) برساند تا همه هستی برای شنیدن این پیام در حجه الوداع حاضر و شاهد باشند. در این میان شیطان رانده شده، نیروهای خود در زمین را بکار می گیرد تا مانع از لبیک به ندای پیامبر و تحقق غدیر شود.

فریبا کلهر در این اثر داستانی بلند، خیال و واقعیت را با هم پیوند می‌زند تا داستانی از جذاب درباره غدیر خلق کند. از ویژگی های چنین آثاری، مشخص بودن پایان ماجرا برای مخاطب است؛ بنابراین آنچه می تواند اثر را برای خواننده جذاب و پرکشش کند، شیوه روایت ماجراست. کاری که نویسنده با به تصویر کشیدن حوادث پیرامون واقعه غدیر و بهره‌گیری از نثری روان، قدرت تخیل و مایه‌های طنز، در کتاب «آسمان چهارم» برای نوجوانان ارائه کرده است.

تیهان در این مسیر پس از پیمودن فراز و نشیب‌ها و تحمل مشقت‌های فراوان، در مسیر مکه خود را به منطقه غدیر می‌رساند؛ اما زمانی به آنجا می‌رسد که دیگر واقعه بزرگ اتفاق افتاده بود. او نقل واقعه غدیر خم را از زبان مرد جوانی که در آنجا حاضر بود، می‌شنود. آن جوان که از زخمی در دست خود رنج می‌برد «الیاس» بود... این صحنه در کتاب به زیبایی توصیف شده است: «انگار دنیا از حرکت ایستاد. سکوت شد. شترها خاموش شدند. اسب‌ها آرام گرفتند ... مرد جوان ادامه داد: رسول خدا گفت هرکس که من مولای اویم، علی مولای اوست. گفت خدایا! دوست بدار هرکس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هرکس او را دشمن بدارد. و یاری کن هرکس او را یاری کند و واگذار هرآن کس را که ترک یاری او کند.»

داستان این کتاب فرصت خوبی برای آشنایی نوجوانان با حال و هوای مکه، مدینه و یمن در زمان واقعه غدیر خم است.

معرفی کتاب‌خوان ماه شهریور (۳)

زنی با اسلحه دو خشابه!

کراپ‌شده - پوتین های مریم.jpg

این کتاب ماجرای اولین مواجهه مریم امجدی با جنگ است. زنی ضعیف و مریض که در مواجهه با جنگ چنان روحیه جنگجو و مردانه‌ و رشک‌برانگیزی پیدا می‌کند که حسادت مردان را برمی‌انگیزد.

تا نزدیک ظهر باهم بودند. به بچه ها گفت: سری به مسئول بهداری بزنیم تا ببینم پای نامه ام را مهر می زند تا اعتبارش بیشتر شود یا نه؟» بیرون اتاق آمد تا کفشش را بپوشد، دید نیست. هرچه با خواهران گشتند، پیدا نشد که نشد. یک جفت دمپایی پوشید و به دیدن مسئول بهداری رفت تا با او صحبت کند.  وقتی قضیه گم شدن کفش هایش را فهمید، گفت: «برو از تعاون سپاه یه جفت کفش بگیر. به خواهران رزمنده تعلق می گیرد». با بچه ها به انبار سپاه رفت تا کفش بگیرد. برادری در انبار را باز کرد. نامه را نشان او داد. گفت: «بفرمایین داخل و هرکفشی به پایتان می خورد بردارین». با خودش فکر کرد کتانی بردارم، اما همه کفش ها پوتین سربازی بودند. به مسئول انبار گفت: «من که نمی تونم پوتین سربازی به پا کنم!» گفت: «چیز دیگه ای نداریم» به ناچار گشت و یک جفت پوتین را که از بقیه کوچک تر بود، برداشت و به پایش کرد؛ سنگین و مردانه بود.

این ماجرای اولین مواجهه مریم امجدی با جنگ است. زنی ضعیف و مریض که در مواجهه با جنگ چنان روحیه جنگجو و مردانه‌ و رشک‌برانگیزی پیدا می‌کند که حسادت مردان را اینطور برمی‌انگیخت:

به مسجد جامع که رسیدیم، محمد محمدی، یکی از نیروهای مردمی شهر، مرا سوار در جیپ دید. از روز اولی که به مسجد جامع آمدم، محمد مرا مسلح دید. خودش سلاح نداشت و خیلی دوست داشت مسلح شود. به هر ترتیبی بود اسلحه به دست گرفت. هر دفعه مرا می دید، اسلحه بهتری دستم بود. اول ام – یک داشتم. بعد ژ-ث شد. وقتی دید ژ-ث دارم، گفت: « هه ژ-ث، [ژ۳] از کجا گیرآوردی، یکی هم برای من گیر بیار!» گفتم: «بابا مگه نُقل و نباته که یکی هم برای تو گیر بیارم!

آن روز که مرا با جیپ ۱۰۶ دید، یک خشاب دیگری گیر آورده و اسلحه ام را دوخشابه کرده بودم تا اگر خشابی تمام شد، یک خشاب پر آماده داشته باشم. محمد تا مرا دید، با خوشحالی به طرفم آمد و گفت: «خواهر امجدی، ببین، من هم ژ-ث [ژ۳] گیرآوردم!» و اسلحه اش را نشانم داد. ناگهان نگاهش روی ژ-ث [ژ۳]دوخشابة من ثابت ماند و گفت: «چه کار کنم که از تو عقب نمونم». گفتم: «خوبه حالا همین ژ-ث [ژ۳]گیرت اومده» گفت: «خشاب اضافه از کجا گیرآوردی؟ تورا به خدا یه خشاب هم برای من گیر بیار».

روایت حضور مریم امجدی در داستان «پوتین‌های مریم» پر از فلاش‌بک است. فلاش‌بک‌هایی که در پایان داستان مریم مریض و ضعیف ابتدای داستان را در کسوت یک جنگجوی تمام‌عیار به ما معرفی می‌کند.

مریم در خانواده­ای مذهبی و اصالتاً زنجانی که در خرمشهر ساکنند، بزرگ می­‌شود. حاصل ازدواج پدر و مادر مریم، ده فرزند است و مریم دومین آنان. او از ابتدای دوره راهنمایی به اجبار پدر چادری می‌­شود ولی با وجود اینکه همکلاسی‌ها، دوستان و معلمانش بی‌حجاب بودند، و بعدها که خودش اختیار انتخاب پوشش را داشت، چادر را انتخاب می‌کند.

 آغاز کارهای سیاسی، فرهنگی و انقلابی خانواده مریم با فعالیت­های مخفیانه برادرش علی همراه است و پس از ۱۲ بهمن و ورود امام به ایران، مریم در مدرسه در مقابل تبلیغات گروهک های مختلف می‌ایستد. به نظر می­رسد رسالت او از ابتدا جبهه­گیری و دفاع ـ چه در برابر دشمن عقیده و چه در برابر دشمن وطن ـ تعیین شده است. همزمان با حکم امام بر تشکیل جهاد سازندگی در روستا، مریم به عرصه فعالیت­های جهادی نیز وارد می­شود. مریم با رضایت پدر برای امدادگری همراه با گروهی به شلمچه می‌رود و به قول مادرش گذر زمان، مریمِ ضعیف و مریض را به دختری با روحیه مردانه تبدیل کرد. دختری که از همان ابتدای مواجهه با جنگ به جای ناله کردن برای نداشتن کفش مناسب، پوتین مردانه می‌پوشد و...

معرفی کتاب خوان ماه شهریور (۲)

وقتی طنز، نقاب از چهره شیطان بزرگ برمی‌دارد

کراپ‌شده - تاریخ مستطاب امریکا.jpg

کتاب «تاریخ مستطاب آمریکا» پژوهشی مستند از تاریخ و سیاست کشور آمریکا است که با قلم انتقادی و طنزآمیز محمدصادق کوشکی، برای معرفی چهره واقعی آمریکا به مخاطبان نوشته شده است.

طنزی مستند از تاریخ آمریکا!

واقعا چه جوری باید با تاریخ ملتی که اسطوره‌اش «کابوی»، نماد هویتی‌اش «غرب وحشی»، پیروزی شاخصش «انفجار بمب‌های اتمی در ژاپن»، غذای ملّی‌اش «همبرگر»، عامل برتری‌اش «هزاران موشک و بمب هسته‌ای» و هنرمند اخراجی‌اش «چارلی چاپلین» است، شوخی کرد؟ لابد می‌دانید چاپلین سال‌های سال در تبعید زندگی کرد، چون مقامات امریکا او را اخراج کرده بودند! او پس از جنگ جهانی دوم تا لحظه‌ مرگش امکان زندگی در امریکا را نیافت، چون بعضی فیلم‌هایش به مذاق سیاستمداران امریکایی خوش نیامده بود... . هدف این کتاب آموزش تاریخ نیست، بلکه روایت آن است! به همین دلیل هرچه در این کتاب می‌خوانید «مستند» است! یعنی منابع و اسنادش موجود است و هیچ منبعی بدون سند نیامده! اما راست و دروغش گردن ما نیست! گردن نویسندگان محترم مطالبی است که نشانی آنها در انتهای هر مطلب آمده! آن‌هایی که حال و حوصله تحقیق دارند به منابع مراجعه کنند و آنهایی که بی حال و حوصله‌اند، به ما اعتماد کنند!

این مطلب بهترین شروع برای معرفی کتابی است که در نقد سیاست های امریکا نوشته شده و در بخش ابتدایی کتاب «تاریخ مستطاب امریکا» با عنوان «یک مقدمه کاملا جدی» آمده است.

محمد صادق کوشکی در کتاب «تاریخ مستطاب آمریکا» با نگاهی طنزگونه، به بررسی تاریخ کشور آمریکا و نقد سیاست‌های این کشور در عرصه بین‌الملل و همچنین در رابطه با ایران پرداخته است. این کتاب در ۵ فصل «آمریکا و خودش»، «آمریکا و صادرات حقوق بشر و دموکراسی»، «آمریکا و طرف‌های ما»، «تن ایرانی و کیسه آمریکایی» و «و آخرش...» ارائه شده که ۱۱۰ کاریکاتور از مازیار بیژنی، فصل‌های مختلف این کتاب را همراهی می‌کند.

محتوای این کتاب که پژوهشی متکی بر منابع و اسناد معتبر موجود در خارج از ایران، کشورهای غربی و همچنین منابع منتشر شده توسط وابستگان رژیم پهلوی است، به همت «موسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه» با همکاری «موسسه خیزش‌ نو» گرداوری شده و با قلمی طنزآمیز به دنبال ارائه چهره واقعی آمریکا برای مخاطبان است.

«آمریکا و خودش» عنوان فصل اول این کتاب است که نویسنده با ارائه بخش‌هایی چون «یک کشف ضروری!»، «اولین گام برای پرداخت حقوق بشر»، «اصلاحات تمدنی عمیق»، «ترویج فضایل اخلاقی آمریکایی»، «الهیات آمریکایی»، «کاکاسیاه‌های آویزان به تمدن» و ... به انتقاد از تدوین تاریخ این سرزمین از زمان «کشف قاره آمریکا» بدون توجه به وجود تمدن‌های مایا، ازتک و اینکاها در این سرزمین و همچنین عدم تعهد به صلح‌نامه با سرخ‌پوستان، کشتار و فروختن بومیان این سرزمین به عنوان بَرده، پرداخته است.

فصل دوم این کتاب «آمریکا و صادرات حقوق بشر و دموکراسی» نام دارد که با بخش‌هایی چون «مکزیک؛ اولین هدف ازمایشی»، «فیلیپین؛ گام دوم»، «آمریکا بزرگ می‌شود»، «ویتنام؛ ویترین تمدن آمریکایی»، «آمریکا و همسایگان» به موضوع مداخلات نظامی آمریکا در امور برخی کشورها می پردازد. محمدصادق کوشکی در این فصل با قلمی طنزآمیز به بیان جنایات آمریکایی‌ها در این زمینه پرداخته است.

در فصل سوم این کتاب که عنوان آن «آمریکا و طرف‌های ما» است، نویسنده با تقسیم بندی مطالب در بخش‌هایی چون «سومالی: حقوق بشر و شاخ افریقا»، «سودان و حقوق شیمیایی بشر»، «افغانستان و تمدن خشخاشی آمریکا»، «عراق تمدن آمریکایی و دیگر هیچ»، «اسرائیل میوه تمدنی آمریکا» و... به حضور نظامی آمریکا در برخی از کشورهای منطقه خاورمیانه به بهانه مبارزه با تروریسم و تبعات آن پرداخته است.

«تن ایرانی و کیسه ایرانی» نیز عنوان فصل چهارم از این کتاب است که با ارائه بخش‌هایی چون «جیره جنگی تمدن آمریکایی»، «۲۸ مرداد دموکراتیک»، «تمدن از آمریکا، نفت از ایران»، «تاسیس ساواک و تامین حقوق بشر»، «اصل چهارم مدنیت آمریکا»، «مستشاران حقوق‌بگیر» و... به تاریخ حضور آمریکا در ایران و نقش آن در حوادث و اتفاقات مختلف تاریخی کشور، همچنین جنایات و غارت‌های صورت گرفته از سوی آمریکا پرداخته است.

در نهایت بخش پنجم این کتاب با عنوان «و آخرش...» سعی دارد تا با ارائه موضوعاتی چون «هزینه نظامی تمدن»، «اسلحه، کلید قفل حقوق بشر»، آمریکا و دلسوزی نظام‌مند در امور دیگر کشورها»، «سازمان آمریکایی ملل متحد» و «آمریکا، اند همه چیز»، از هزینه‌های آمریکا در امور نظامی و فروش اسلحه، جانبداری از اسرائیل، تامین منافع آمریکا در سازمان ملل متحد و زیاده‌خواهی‌های این کشور در امور بین‌الملل پرده بردارد.

معرفی کتاب‌خوان ماه شهریور (۱)

بازگشت آخرین بازمانده از یک تراژدی غبارخورده

کراپ‌شده - لالایی برای دختر مرده.jpg

«لالایی برای دختر مرده» را پیش ازهرچیز باید پازلی هراس‌انگیز و رمزآلود از بازگشت بازمانده‌ای از تاریخ دانست که هر تکه آن خواننده را یک گام به جلو می‌راند. کتابی که وقتی مشغول خواندنش می‌شوید باید بسیاری از تجربه‌های مطالعاتی گذشته‌تان را فراموش کنید.

می‌گویند انیشتین روزی به یکی از خانم‌های همکارش که در سوگ از دست دادن شوهرش بود می‌گوید: «خیلی ناراحت نباش. شوهر شما در جایی از زمان زنده است.» شاید با چنین منطقی است که دخترک سپید موی با آن دستانِ از آرنج تا پایین سوخته‌ داستانِ «لالایی برای دختر مرده» پس از صد سال گمگشتگی و جستجو، سرانجام به مجتمع مسکونی ارغوان در حوالی کرج می‌رسد.

«لالایی برای دختر مرده» را پیش از هرچیز باید پازلی هراس‌انگیز و رمزآلود از بازگشت بازمانده‌ای از تاریخ دانست که کنار هم قراردادن هر تکه آن خواننده را یک گام به جلو می‌راند. کتابی که وقتی مشغول خواندنش می‌شوید باید بسیاری از تجربه‌های مطالعاتی گذشته‌تان را فراموش کنید. داستان آنقدر جذاب و نثرش آن چنان روان است که چه جزو کتابخوانان حرفه‌ای باشید، چه از آن دسته کسانی که همیشه دوست داشتند مطالعه را آغاز کنند اما در صف یافتن کتابی خوب انتظار می‌کشیدند؛ پس از مطالعه کتاب در یک اتحاد مشترک، رأی به فوق‌العاده بودن و پیشنهاد دادنش به دوستان و آشنایان‌تان خواهید داد.

راوی داستان در «لالایی برای دختر مرده» متفاوت از  همیشه است. «من» یا نویسنده کتاب، «میرزا جعفرخان منشی‌باشی»، «زهره» و «مینا» چهار ضلع مربعی هستند که هر کدام با ویژگی‌های خاص خود، شما را از یک دوره به دوره‌ای دیگر، از یک خانواده به خانواده‌ای دیگر و در نهایت با نویسنده‌ای همراه می‌کنند تا بخش تاریکی از یک تراژدی غبارخورده در شمال شرق ایرانِ دوره قاجار را عیان ‌کنند.

میهمانِ ناخوانده مجتمعِ مسکونیِ رمانِ «لالایی برای دختر مرده» با اینکه در ابتدا تصور خیالی بودن را در ذهن ایجاد می‌کند اما هویت و واقعی بودنش خیلی زود جای خود را به قضاوت‌های دیگر می‌دهد. در واقع حقیقی بودن او همان نقطه اتصال خواننده با حقیقتی رازآلود همراه با چاشنی ترس است. فقط فراموش نکنید که هنگام خواندن کتاب «لالایی برای دختر مرده» حتی از کوچک‌ترین تکه‌ها و جزئیاتِ داستان نیز سرسری گذر نکنید، چراکه بی شک در صفحات بعدی از آنها رمزگشایی می‌شود؛ می‌خواهد آبِ برنجِ آبکش‌شده باشد یا رازِ سوختگیِ دستانِ دخترکی کوچک!

«لالایی برای دختر مرده» جزو آن دسته از کتاب‌هایی است که برای خواندن و لذت بردن نوشته می شوند. همانقدر که مثل این بخش در انتقال اضطراب کاراکترهایش به خواننده توانمند است:‌ «از آینه به پشت سرم نگاه کردم. گنجه‌ لباس‌ها معلوم بود و ساعت که ده دقیقه به چهار را نشان می‌داد. ده دقیقه به چهار؟! تعجب کردم. خیلی وقت بود که از مدرسه آمده بودم. برگشتم دوباره به ساعت نگاه کردم. هشت و ده دقیقه بود. برگشتم رو به آینه؛ ده دقیقه به چهار بود. آینه با زمان بازی می‌کرد. به موهایم دست کشیدم و مرتب شان کردم،‌ و دستم را که پایین آوردم او را دیدم که پشت سرم ایستاده بود؛ با موهای خاکستری، و صورتی رنگ پریده و سفید. جیغ کوتاهی کشیدم و...» در بخشی دیگر نیز می‌تواند، اینچنین کششی رازآلود از یک رویداد تاریخی ایجاد کند: «در صفحات آخر بود که تقریبا فهمیدم چه بلایی بر سر میرزاجعفرخان آمده ... دست‌نوشته‌های او همین‌ جا نیمه‌کاره مانده است. برایم جالب بود که میرزا جعفرخان بیش از آنکه به فکر نجات خود باشد به فکر رساندن گزارش وضعیت مردم قوچان به تهران است و شاید به همین دلیل است که تا آخرین ساعت‌ها، در هر شرایطی به نوشتن ادامه داده است ...»

درست همان زمان که یک بخشِ داستان به پایان می‌رسد وقت قرار دادن تکه‌ بعدی در کنار سایر پازل‌هایی است که خودمان پیش‌تر کنار یکدیگر چیده‌ایم.

کتاب البته تنها به همین فضاسازی‌ها و جذابیت‌های تکنیکی و فرمی‌اش اکتفا نمی‌کند و هر قدر به پایان داستان می‌رسیم با داشته‌هایی که خودمان در قامت یک کارگردان آن را در جاهای مخصوصش قرار داده‌ایم، یافته‌ای خاک‌خورده و فراموش‌شده از تاریخ سرزمین‌مان را همراه و گره‌خورده با فرجامی مشابه در میان دختران و زنان‌ در یکصد سال اخیر، پیش رویمان می بینیم.

«لالایی برای دختر مرده» با داستان پست‌مدرن و سرشار از لحظات تأمل برانگیز و از قضا مستندش، آنقدر برایتان هیجان‌انگیز خواهد بود که بتوانید ۱۱۵ صفحه‌اش را در عرض چند ساعت یکجا بخوانید.