کتابخانه ی عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر

ورود شما را به این وبلاگ گرامی می داریم.

کتابخانه ی عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر

ورود شما را به این وبلاگ گرامی می داریم.

تکنیک یادگیری یک بار برای همیشه

 

چکیده: این روش که یکی از قویترین روش‌های یادگیری است در سال 1996 توسط فردی به نام رابینسون ابداع شد. در این روش سعی بر این است تا با ایجاد زمینه ای در ذهن قبل از مطالعه، روند یادگیری فعال تر و آسان تر گردد. (SQ3R) مخفف این کلمات است: پیش خوانی (Survey)، سؤال سازی (Question)، خواندن (Read)، بازگویی و تعریف (Recite) و مرور (Review).


در ادامه به مراحل مختلف این روش اشاره می کنیم:

پیش خوانی:

درسی را که می خواهید بخوانید، ابتدا پیش خوانی کنید. سعی کنید برای پیش خوانی از روش زیر استفاده نمایید:
- نگاهی سریع و گذرا به متن بیاندازید.
- نکات مهم و کلیدی را بیابید.
- سؤالات و تمرین‌های آخر درس را مرور کنید.
- پاراگراف اول و آخر و خلاصه درس را به شیوه ای گذرا بخوانید.


سؤال سازی:
در ذهن خود سؤالاتی راجع به موضوع درس بسازید. برای این کار می توانید:
- عناوین و تیترها را بصورت سؤال درآورید.
- از خود بپرسید: "راجع به این موضوع چه می دانم؟"، "معلم راجع به این موضوع چه چیزهایی می گفت؟" و سؤالاتی از این قبیل.

خواندن:
متن درس را بطور کامل بخوانید. در هنگام خواندن:
- به دنبال جواب سؤالاتی باشید که در ذهن خود ساخته بودید.
- به سؤالات آخر درس جواب بدهید.
- زیر نکات مهم خط بکشید.
- اگر مطلبی را درست نفهمیده‌اید، دوباره آن را بخوانید.

بازگویی و تعریف مطالب:

بعد از آنکه خواندن یک بخش به پایان رسید، به بازگویی مطالب آن بپردازید.
- مطالب درسی را از حفظ برای خود تکرار کنید و یا خلاصه نویسی کنید.
- در تکرار مطالب از روشی که متناسب با تکنیک یادگیری‌تان است، استفاده کنید و به خاطر داشته باشید که هر چه بیشتر از حواس پنجگانه خود استفاده کنید، مطالب بهتر در حافظه‌تان جای می گیرد.

قدرت یادگیری سه برابر می شود با: دیدن، بیان کردن، شنیدن.
و این قدرت چهار برابر می شود با: دیدن، بیان کردن، شنیدن و نوشتن!



مرور مطالب:
بعد از آنکه مطالب را بطور کامل خواندید و برای خود بازگو کردید، نوبت به مرور مطالب می رسد.
- روز اول: بلافاصله بعد از مرحله تعریف و بازگویی، 5 دقیقه سریع مطالب را مرور کنید.
- 24 ساعت بعد: کتاب را ورق بزنید و به نکات مهم نگاهی بیاندازید، به مدت 5 دقیقه این کار را انجام دهید.
- یک هفته بعد: به مدت 5 دقیقه مطالب درسی را مرور کنید. برای مطالبی که به نظرتان سخت تر است بیشتر وقت بگذارید.
- و به همین ترتیب هر چند وقت یک بار مطالب را مرور کنید تا هنگام امتحان به مشکلی برخورد نکنید.
به خاطر داشته باشید:

کسانی که مطلبی را 6 بار پیاپی می خوانند در مقایسه با کسانی که در 6 نوبت و هر بار 5 دقیقه. این کار را می کنند، درصد یادگیری کمتری دارند.
چرا که در فواصل زمانی قدرت پردازش ذهن بالاتر می رود.

معرفی 4 کتابِ طرح «کتاب‌خوان ماه» تیر ماه 1395


«نامه‌های بلوغ» نوشته علی صفائی‌حائری/ انتشارات لیله‌القدر/ 264 صفحه

نامه‌های بلوغ گرچه پنج نامه و وصیت استاد علی صفائی‌حائری به فرزندان خویش در هنگام بلوغ است و مخاطب آنها هستند، ولی با توجه به این که دوران بلوغ دوران بحران روحی و دوره تعقل و سنجش و انتخاب در آدمی است و از آنجا که این انتخاب نیاز به بینش و آگاهی و معیاری برای انتخاب دارد تا بتواند در این بازار مکاره و در این دنیای متلاطم دچار بحران عمل و شتابزدگی در عمل نگردد و با توجه به بینات و کتاب و میزان و تکیه بر خدای قدیر و حکیم و رحیم در این بیغوله، سالک باشد تا به رضا و رضوان حق دست یازد؛ لذا وصیت‌نامه‌ای است به همه فرزندان ایران که می‌خواهند در این دنیای پر پیچ و خم، گرفتار بحران و تردد و تحیر و سردرگمی نگردند. 

معرفی 4 کتابِ طرح «کتاب‌خوان ماه» تیر 1395: «بچه‌های کشتی رافائل» نوشته محمدرضا مرزوقی

«بچه‌های کشتی رافائل» نوشته محمدرضا مرزوقی/ انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

کشتی رافائل، بزرگ‌ترین کشتی تفریحی بوده که تا آن زمان، وارد آب‌‌های خلیج فارس می‌‌شود و توجه بسیاری را به خود جلب می‌کند. این کشتی تفریحی که در اندازه و گنجایش تقریبا نزدیک به تایتانیک بوده با این تفاوت که امکاناتی بسیار بیشتر و به روزتر از تایتانیک داشته وقتی وارد خلیج فارس می‌شود که هنوز هیچکدام از کشورهای منطقه کشتی‌ای به بزرگی و با امکانات رافائل به خود ندیده بود.
مرزوقی با دستمایه قرار دادن داستان ورود این کشتی به بوشهر و سرگذشت غم انگیزش نه تنها نقبی به سال­‌های جنگ زده بلکه تلاش داشته کودکی خود و هم نسلانش را بار دیگر و با نگاهی امروزی مرور کند. گذشته‌ای که با جنگ عجین شده. جنگی که در کنار سختی‌هایش، شادی‌های ماجراجویانه و کودکانه‌‌ای دارد که باعث می‌شود نگاه راوی به آن نه تنها تلخ و گزنده نباشد بلکه با کمی مطایبه، لحظات حمله هوایی را به لحظاتی سرگرم کننده و خنده دار تبدیل کرده است.


«هفت روایت خصوصی» نوشته حبیبه جعفریان/ انتشارات سپیده باوران/ 176 صفحه


حبیبه جعفریان، در این کتاب به روایت زندگی امام موسی صدر آنگونه که نزدیکان و خویشان ایشان نقل کرده‌اند، پرداخته است. این کتاب شامل نه بخش است: مقدمه؛ روایت بعد: ملیحه (کوچک‌ترین فرزند امام)؛ روایت۱: پری خانم (همسر امام)؛ روایت ۲: صدری (صدرالدین صدر، فرزند ارشد امام)؛ روایت ۳: حورا (دختر ارشد امام)؛ روایت ۴: علی صدر (برادر امام)؛ روایت ۵: خواهر‌ها (طاهره، فاطمه، ربابه و زهرا صدر)؛ روایت ۶: خواهر هشتم (فاطمه صدرعاملی، خواهرزاده امام)؛ روایت ۷: ‌‌ام غیاث (دوست خانوادگی).

در بخشی از مقدمه کتاب که با استفاده از گفت‌وگویی با آیت‌الله موسوی اردبیلی تنظیم شده است، می‌خوانیم: «آدمی مثل آقاموسی را خدا گاهی علاقه‌اش می‌کشد خلق کند: آدمی که هم خوب می‌فهمد، هم خوب بیان می‌کند، هم منطق قوی دارد. بیان او سحر داشت. آدم‌ها را آرام می‌کرد. حتی دشمن‌هایش هم تأثیر می‌گرفتند. قیافه‌اش خوب بود. اندامش خوب بود. همه‌اش جاذبه بود. دافعه به نظر من هیچ رقمی نداشت. تنها چیزی که بود آزاد بودنش بود، اگر بشود این را به حساب دافعه گذاشت... همیشه فکرهای نو داشت و دنبالشان می‌کرد. عکسی از او نشان داده بودند به آیت الله خویی که «ببین، این شاگرد نورچشمی‌ات با زن‌های بی‌حجاب نشست و برخاست دارد.» حالا آن‌جا لبنان بود و آن هم یک سخنرانی بود برای دانشجو‌ها و جوان‌ها. درباره مذهب بود اصلاً، در راه مذهب. ولی آدم‌ها بعضی وقت‌ها جلو‌تر از دماغشان را نمی‌توانند ببینند...»

«کلت 45» نوشته حسام‌الدین مطهری/ انتشارات آرما/ 559 صفحه


این اثر داستان خانواده‌ای را در دهه 1350 دنبال می‌کند که وارد فعالیت‌های سیاسی می‌شوند. این اتفاق روند زندگی آنها را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. فعالیت‌های سیاسی این خانواده به سازمان منافقین (مجاهدین خلق) گره می‌خورد و حوادث تا سال 1360 ادامه می‌یابد.

مخاطب در این کتاب با محوریت و فعالیت سازمان منافقین در سال‌های قبل و بعد از انقلاب آشنا می‌شود. داستان دو شخصیت اصلی دارد، اما ماجراهای رمان، زندگی خانواده‌ای چهار نفری را دنبال می‌کند.

کُلت 45 اسلحه مورد استفاده نیروهای ساواک و سازمان منافقین و نمادی از قدرت است که روزی در دست تمامی این افراد جای داشت.


عید سعید فطر،عید بندگی مسلمانان مبارک باد

کارت پستال جدید تبریک عید سعید فطر ٩۵ 

 

بگذشت مه روزه ، عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد
معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت
هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد، او نیز دوید آمد

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم
بر بوی بهار تو، ازغیب رسید آمد
حضرت مولانا

 

کارت پستال جدید تبریک عید سعید فطر ٩۵

شهادت مولای متقیان،حضرت امیر المومنین بر شیعیان تسلیت باد

 

امیر کوچه های شب،شب از تو شرم می کند  

گلوی سرد چاه را،دم تو گرم می کند... 

به بهانه فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت علی (ع)

اس ام اس شهادت امام علی(ع),پیامک تسلیت شهادت حضرت علی 

مبنای شهادت طلبی

شهادت، متاع گرانبهایی است که هرکس قدرت خریداری اش را ندارد. شاهدی قدسی است که همگان لیاقت هم آغوشی با او را نمی یابند. شیرینی شهد شهادت را به هر کسی نمی چشانند. امیر مؤمنان علی(ع)، آن یکّه تاز عرصه عشق و شهادت، مبنای شهادت طلبی و دست یابی به این فوز عظیم را این سان بیان می دارد و صفات عاشقان شهادت را این گونه می نمایاند و شور و شوق خود را نسبت به آن چنین توصیف می کند: «مجاهدان شهادت طلب چنان به سوی خدا پر می کشند که تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نیزه هاست. امروز خبرها در بوته آزمون ارزیابی می شوند و به خدا سوگند که اشتیاق من به صحنه نبرد [و شهادت] و رویارویی با دشمن، بیش از شوقی است که آنان به زندگی شان دارند».

شِکوه از یاران و آرزوی شهادت

علی(ع) در طول حکومت خویش همواره هم آغوش با تنهایی و غربت بود. ناپایداری و سست عنصری یارانی که در هنگامه های سخت عقب می نشستند و تنهایش می گذاشتند و فرمان مولایشان را اطاعت نمی کردند، اینها همه، سینه صبور علی(ع) را می فشرد و قلب نیرومندش را به دردی جانکاه مبتلا ساخته بود تا آنجا که در آغوش کشیدن مرگ را از هر چیز دیگری خوش تر می داشت و از خدا چنین درخواست می فرمود: «از خدا می خواهم که به زودی از یارانی چنین، آسوده ام کند که به خدا سوگند، اگر رویارویی با دشمن و رسیدن به فیض شهادت را امید نبسته بودم و با این دل خوشی، خود را برای مرگ آماده نمی کردم، حتی ماندن یک روز با اینان را دوست نمی داشتم و یک بار دیدنشان را هم تحمل نمی کردم.»

شهادت، آرمانی بلند

شهادت چنان بلندمرتبه و ارزشمند است و اسلام بدین مرگ سرخ، چنان عظمت و اعتلا بخشیده است که از آن آرمانی بلند ساخته است. این شهادت خواهی و آرمان طلبی در سخن علی(ع) پژواکی پرطنین یافته و در عرصه جهاد و پیکار به دعای اصلی او مبدل شده است:

«نَسْأَلُ اللّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ؛ دست یافتن به جایگاه شهیدان، و همزیستی با سعادت یافتگان و همدمی با پیامبران را از خداوند مسألت داریم».

خبر دادن پیامبر(ص) از شهادت علی(ع) در جنگ احد

در روز پیکار تاریخی احد، پس از پایان آن روز سرنوشت ساز و به خون خفتن ده ها تن از یاران، هنگامی که علی(ع) بر اینکه چرا شهادت نصیب او نگشته است تأسف خورد، پیامبر گرامی(ص) به او فرمود: علی جان، تو در آینده به شهادت خواهی رسید.

شهادت، مرگ برگزیده مولا علی(ع)

مرگ سرخ در راه خدا، زیباترین و برترین گونه جان سپردن است. ارزشی بس والا دارد و ناب ترین تصویر را ترسیم می کند و علی(ع) مرگی این سان را می طلبید و در انتظارش به سر می برد و چنین فرمود: «سوگند به آن که جان پسر ابی طالب به دست اوست که تحمل هزار زخم شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستری است که نه در راه پیروی از خداست».

امید به شهادت، راز پایداری علی(ع)

حضرت علی(ع) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیب اش، همواره به شهادت می اندیشید و آنچه از آن نیرو می گرفت و جانش را سیراب می ساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(ع) است که می فرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین می نهادم و از میان شما برای همیشه کوچ می کردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمی کردم».

توطئه خوارج

جنگ نهروان پایان یافت و علی(ع) به کوفه مراجعت کرد. ولی عده ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند، دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بنای فتنه و آشوب گذاشتند. فراریان خوارج، مکّه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نام های عبدالرحمان بن ملجم مرادی و برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب ها گرد هم آمدند و تصمیم به قتل سه تن گرفتند. این سه تن عبارت بودند از علی(ع)، معاویه و عمروعاص که به گمان آنان منشأ فتنه ها بودند. در این میان قتل علی(ع) آن امام خوبی ها را ابن ملجم، عهده دار شد و برای انجام این مأموریت به سوی کوفه رهسپار گردید.

کوفه، آستین فتنه

عبدالرحمان بن ملجم مرادی، آن نگون بخت تاریخ، در روز بیستم ماه شعبان سال چهل هجری به قصد کشتن علی(ع) به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس منزل گرفت. در آنجا با دختری به نام قطام آشنا شد و چنان دل به او بست که همه چیز را فراموش کرد. از این رو از قطام خواستگاری کرد. اما قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند شرط ازدواج را کشتن علی(ع) قرار داد و در این راه گروهی را با ابن ملجم همراه کرد. عبدالرحمان نیز که سخت در دام عشق قطام گرفتار آمده بود شبیب بن بجره را با خود همداستان ساخت و بدین سان قتل رادمرد تاریخ و امیر والایی ها تدارک دیده شد و جنایت بارترین واقعه تاریخ به وقوع پیوست.

افطار شب موعود

علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم... دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود.

در خانه ام کلثوم

رمضان بود و شب نوزدهمامّ کلثوم کنار پدرش
سفره گسترد به افطارِ علیشیر و نان و نمک آورد بَرَش
علی آن مرد مناجات و نمازچون که افتاد به آنها نظرش
چشمه های غم او جوشان شدریخت زان منظره اشک از بصرش
گفت در سفره من کی دیدیدو خورش یا که از آن بیشترش
نمک و شیر، یکی را برگیربفکن بهر پدر، آن دگرش

علی(ع) آماده شهادت

در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی(ع) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(ص) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند».

حرکت علی(ع) به سوی مسجد کوفه

مقتدای حق جویان برای نماز آماده رفتن به مسجد است. اما تو گویی همه ی ذرات هستی می گویند مولا، امشب به مسجد مرو. مرغابیان نالان و پرزنان گرد او را گرفته اند. علی(ع) نگاهی به آنان می کند و می فرماید: «نیست خدایی مگر خدای یگانه. صیحه هایی که در پی آن نوحه سرایی ها خواهد بود و فردا قضا و قدر الهی ظاهر می شود». علی(ع) به راه خویش ادامه می دهد؛ ولی این بار، قلابِ درْ کمربندش را می گیرد. او نیز فهمیده است که امشب چه اتفاقی قرار است که بیفتد. مولا کمربندش را محکم می کند و شعری بدین مضمون می خواند: «هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم بند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ آن گاه که به سوی تو آید فریاد مکن» و دیگر بار زمزمه کرد: «خداوندا مرگ را بر ما سعادت مندانه ساز و دیدارت را بر ما مبارک گردان».

علی(ع) در مسجد کوفه

امیرالمؤمنین علی(ع) با شتاب به سمت مسجد حرکت می کند. حسن(ع) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر می گرداند. وارد مسجد می شود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا می آورد و آنگاه بر بام مسجد می رود و بانگ اذان سر می دهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر می آید و در صحن مسجد با بانگ الصلوة، الصلوة، خفتگان را برای نماز بیدار می کند.

علی(ع) در محراب شهادت

علی(ع) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی(ع) او را به معراج می برد. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر می دارد «شبیبن بحره»، آهنگ قتل آن حضرت می کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود. ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک می شود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود می آورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود می نشیند و تا جای سجده را می شکافد. آن ضربت دین را از وجود علی(ع)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت.

فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَة

مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(ع) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودندر هایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکی ها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد: بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَة؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».

ندای جبرئیل

شگفتی این است که پس از فرود آمدن تیغِ حق ستیز ابن ملجم، فرشته وحی در حالی که علی(ع) هنوز از عالم خاک عروج نکرده بود، شهادت او را اعلام داشت و آه و ناله فرشتگان در آسمان ها طنین افکند. بادی تیره وزیدن گرفت و جبرئیل بی امان فریاد برآورد: به خدای سوگند که پایه های هدایت فرو ریخت. به خدای سوگند که ستارگان آسمان تیره و تار شدند. پرچم ها و نشانه های پرواپیشگی از میان برداشته شد. پسرعموی گران قدر پیامبر و جانشین راستین و برگزیده او، علی مرتضی، کشته شد».

سفارش حضرت علی (ع) در مورد ابن ملجم

مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (ع) بردند. علی (ع) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟... آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ ...».

آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(ع) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر... ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل منچو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا