نشری که با پدید
آورندهای شایسته بتواند ناخواننده را به خواننده ای کنش گر تبدیل کند، به گونهای
توازن دست یافته است.
حال این پرسش پیش میآید که چگونه میتوان به چنین سازمان
نشری دست یافت. نشر همچون دیگر پیشهها، نیازمند پژوهش است و در پژوهش مهمترین
نکته، شناخت مسئله و آسیبشناسی آن است.
بررسی و نقد امروز و دیروز سپس ارایه و
اجرای راهحلها و چارهها برای برون رفت از آنچه که امروز بحران کتاب خوانی
قلمداد میشود، گامی اساسی برای نزدیک شدن و دست یافتن به استانداردهای جهانی نشر
است.
بیاندیشیم که :
چرا شمارگان کتاب، این رسانهی کهن در سرزمین کهن سالمان، اندک
است؟
رشد قارچ گونه ی مجوز نشر چگونه رخ داده است!؟
آیا توان اقتصادی مردم در کتابخوان شدن آنها اثر میگذارد؟ چرا
کتاب در سبد خرید مردم کمتر جای دارد؟
چرا نهادهای صنفی نشر توانمند نیستند؟
دولت در نگاه کلان چه سیاست هایی را در عرصهی نشر دنبال میکند؟
چه زیر ساختهایی را برای توسعهی هماهنگ این بخش در دست اجرا دارد؟
تصدیگری دولت در حوزهی نشر چه کرده و نظارت دولتی چگونه است، چه
اهرمهایی دارد؟
چرا ناشران به کمکهای مالی و یارانهای دولت وابستهاند؟
بررسی پیش از انتشار چه تاثیری در گرایش مردم به کتاب دارد؟
سیاستهای یارانهای تا به امروز برای نشرمان چه آورده است؟
آیا پژوهشی در مورد دلایل جامعهشناختی و روانشناختی رویکرد
جامعهی ایرانی به کتاب انجام شده است؟
در یک جامعه پر تنش سیاسی، چه فاکتورهایی بر کتابخوانی اثر
گذارند و چگونه؟
تأثیر رسانههای نو در گرایش مردم به کتاب چگونه است؟
چرا وضع نا بهسامان پخش کتاب در ایران، هیچگاه سامانی نیافته
است؟
توان صنایع وابسته به نشر(صنایع پایین دست)برای تولید کتاب چاپی و
الکترونیکی بر اساس معیارهای جهانی چه میزان است؟
چرا نظام آموزش و پرورش کشور، به کتاب خوان شدن کودکان و نوجوانان
این مرز و بوم نیانجامیده است؟
ضعف در ساز و کارهای اطلاع رسانی و آگاهی دهنده در مورد کتاب، چه
نقشی در کتاب نخواندن مردم دارد؟
پرسشهایی از این دست ما را به یافتن راهحل و چاره وا
میدارد.
بیگمان در جامعهی امروزین ما، که پاره های های گوناگون
فرهنگی- اقتصادی، دولتی اداره میشوند، مدیریت دولتی در تیررس نگاه هر بررسندهای
است و سخن گفتن از سیاستهای کارگزاران دولتی شالودهی هر تحلیلی خواهد بود.
دولت در نگاه کلان، در حوزهی نشر بایستی به زیرساختهای
زیر بپردازد:
آینده نگاری با ترسیم سند چشم انداز.
آموزش و پژوهش سیستماتیک برای برون رفت از نشر سنتی.
تقویت نهادهای صنفی ومدنی نشر.
تدوین ساز وکارهای اقتصادی نشر از جمله تسهیلات مالی و بانکی.
توان فنی برای تولید در حوزهی نشر.
دانش فنی.
تدوین قوانین و مقررات همچنین ساز وکارهای حقوقی، به ویژه قوانین
مربوط به نشرانه (کپی رایت) و به روز رسانی این قوانین، هم پای دگرگونیهای شتابنده
در زمینهی تولید دانش و فنآوری.
اطلاعرسانی بر مبنای دادههای جامعهی آماری نشر.
بهوجود آوردن فضای رقابتی سالم به دور از نابرابری در استفاده از
زیرساختها.
برای تدوین سیاستهای این نگاه کلان، بایستی چند اصل را
مورد توجه قرار داد:
1. افزایش و ارتقای مطالعه با افزایش تعداد عنوانها،
شمارگان کتاب و به دنبال آن مخاطبان کتاب.
2. افزایش توان نشر با اصلاح ساختاری
در آن، ایجاد زیرساختها، کاهش تصدیگری دولت و روی آوردن به خصوصیسازی.
3.
افزایش توان پدیدآورندگی با تدوین حقوق نشرانه.
اگر این سیاست بتواند در بلند مدت از وابستگی نشر به کمکهای
دولتی بکاهد، به هدفهای خود دست یافته است.
به باورم، آنچه که در تمام این
سالیان رخ داده است، همراه با نگاهی احساسی و هیجانی ( کمبین و بزرگبین) بوده
است. آمارهای دقیق و واقع بینانه، تصویری درست از وضع موجود فرا رویمان میگذارد،
در چنین فضایی است که میتوان به پیشرفت در این حوزه امید داشت.
نشر امروز
متأثر از وضعیت کلی جامعه است، به این معنا که این نابهسامانیها در دیگر بخشهای
جامعه نیز دیده می شود. به دیگر سخن، بسیاری از مشکلات امروز، ریشه در عوامل مشترکی
دارد که با برطرف شدن آنها در سطحی کلان میتوان کل جامعه و از آن میان نشر کشور
را به سوی توسعهی پایدار و متوازن رهنمون شد.
به گمانم تلاشهای خوبی که در این سالها درحوزهی کتاب و
کتابخوانی انجام گرفته است، می تواند سنگ بنایی برای حرکت های پیشروی پسین باشد.به
پاره ای از آنها اشاره می کنم:
طرح اهدای کتاب به مدارس، برای رسیدن به استاندارد جهانی کتاب در
مدرسه برای هر دانش آموز.
برگزاری نمایشگاههای استانی کتاب و تخصیص یارانهی خرید.
افزایش شمار نشریههای تخصصی حوزهی چاپ و نشر.
راه اندازی خبرگزاری کتاب.
راهاندازی دادگان پدیدآورندگان در آیندهای نزدیک.
بی گمان
هر تلاش و جنبشی که کتاب را نزد مردم آورد، به کتاب خوان شدن جامعه کمک میکند و به
دنبال آن افزایش آگاهیهای همگانی مسیر توسعهی فرهنگی- اقتصادی را هموار میکند.
اگر این تلاش سیستماتیک و فراگیر باشد این هدف زودتر و بهتر تحقق مییابد.
با این امید که روزی در کشورمان کتابخوانی فضیلت دانسته نشود
بلکه از نیازهای روزمره هر ایرانی باشد. سخن را با چهار پیشنهاد به پایان می
آورم:
1. برگزاری دورههای دانشگاهی در حوزهی نشر و دادن بورسیهی
تحصیل به جوانان مستعد و شایسته درکشورهای پیشتاز نشر.
2. تصویب و اجرای زنگ
کتابخوانی در مدارس کشور.
3. برگزاری طرح کشوری جلسات معرفی، نقد و بررسی
کتاب.
4. تأسیس باشگاه کتاب (Book Club) برای نخستین بار در ایران.