کتابخانه ی عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر

ورود شما را به این وبلاگ گرامی می داریم.

کتابخانه ی عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر

ورود شما را به این وبلاگ گرامی می داریم.

شهادت حضرت باب الحوائج امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

  

 

 

 

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت  می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر  مکیان از مقام خود بیفتند.

جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

نجمه همسر امام:

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید که به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد».

پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیکى کن».

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند کرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک، ارزشى فراتر یافت.

فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزند

در کتابخانه عمومی آیت الله فیاضی روستای نیر نقد شد:

 

کتاب «مطلع مهر» کتاب مطلع مهر اثر امیرحسین بانکی پور در کتابخانه عمومی آیت الله فیاضی روستای نیر، نقد و بررسی شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان، مسئول کتابخانه عمومی آیت اله فیاضی نیر گفت: با هدف اجرای طرح پنجاه کتاب برگزیده سال، کتاب مطلع مهر که یکی از کتاب‌های منتخب فروردین ماه می‌باشد با حضور جمعی از دبیران آموزش و پرورش و علاقمندان به کتابخوانی در کتابخانه عمومی آیت اله فیاضی روستای نیر شهرستان رزن به بوته نقد و بررسی گذاشته شد.

حسین حسینی ادامه داد: این کتاب یک راهنمای جامع و کامل در زمینه انتخاب همسر بوده و یک کتاب عمومی به شمار می‌آید که با محوریت راهنمایی و مشاوره برای تمام افشار جامعه تالیف گردیده است.

در ادامه جلسه منصوری نور، کارشناس ارشد علوم اجتماعی و منتقد اثر در این زمینه گفت: نویسنده کتاب به بیان راهکارهایی جامع با استناد به آیات و احادیث پرداخته است.

وی ادامه داد: نویسنده به نقش عوامل و معیارهای موثر و همچنین تقسیم‌بندی ها به بهترین شکل ممکن پرداخته است و می‌توانست به نقش پررنگ رسانه ملی نیز در این زمینه بپردازد.

 

شکست نظامی امریکا در صحرای طبس

مقدمه

انگیزه ها و زمینه های تجاوز امریکا

شرح ماجرا

صدور دستور بمباران هلی کوپترهای به جا مانده توسط بنی صدر

نکات برجسته ی دیگر درباره ی حمله نظامی امریکا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«اَلَمْ تَرَ کَیفَ فَعلَ رَبّکَ بِاَصحابِ الْفیل، اَلم یَجعلْ کَیدهُمْ فی تَضلیلٍ و أرْسَلَ عَلیهمْ طیراً اَبابیلَ، تَرمیهمْ بِحجارةٍ مِنْ سِجیلٍ فَجعلهُمْ کَعصْفٍ مَأْکولٍ.»(1)

آیا ندیدی که پروردگارت با صاحبان فیل چه کرد؟ آیا کید و تدبیری که برای خرابی کعبه اندیشیدند خراب نکرد؟ و بر هلاک آنها مرغان ابابیل را فرستاد تا آن سپاه را به سنگ های سجیل (دوزخی) سنگباران کردند و تنشان را چون برگ های خرد شده گردانید.

مقدمه

به راستی که انقلاب اسلامی گستره ی شگرفی از تاریخ است که در بستر آن سنّت های الهی با اعجازی خاص تجلی می یابند و قانون های تاریخی در آن عرصه، نمود و نمایش می یابند؛ تا همگان به چشم دل دریابند که:

«هرگز برای سنت خداوندی تبدیل و تغییری نیست.»

عبرت گرفتن از تاریخ که در قرآن به آن توصیه و تأکید شده است یک ضرورت است؛ اما این امر در ذهن تحلیل گران غرب که قدرت را، محور حرکات سیاسی خویش قرار داده اند و در محاسبات خویش توازن اسباب مادی را در پدیده های هستی اصل می دانند نمی گنجد. تاریخ عرصه ی پیروزی حق بر باطل است. به مصداق آیه «وَ مَکرُوا مکْراً و مَکَرْنا مکراوهُمْ لا یَشْعرونَ»(2) تمامی کیدهاو فریب ها به سوی خود آنان بر می گردد. چرا که همه ی جریانات به طرفی واحد که جهت حق است حرکت می کند، عدم درک حقانیت حق مثل سرنوشت یاران فیل است که به سنگ های سجیل گرفتار آمدند و چونان برگ های خرد شده بر زمین افتادند.

قرآن هدف از بیان سرگذشت پیشینیان را این می داند که نتایج آنها مورد تفکرو جمع بندی قرار گیرد (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعلَّهُمْ یَتفکَّرونَ)(3). لذا واقعه طبس می تواند عظمت الهی و امدادهای غیبی را برای مردم آشکار کند. ماجرای طبس یکی از رسواترین و افتضاح ترین توطئه های شکست امپریالیسم امریکا علیه انقلاب اسلامی ایران است. بدون شک ماجرایی که در طبس به وقوع پیوست و با شکست مزدوران امریکایی مواجه شد، یکی از معجزات بزرگ قرن به حساب می آید؛ زیرا شیطان بزرگ امریکا با تمامی توان و با سود بردن از دقیق ترین و پیچیده ترین امکانات نظامی و با تدارک همه جانبه و هماهنگی کلیه ی عوامل داخلی و خارجی به بهانه ی آزادی جاسوسان خود در ایران، و در حقیقت نابود ساختن نظام جمهوری اسلامی ایران، تهاجم خود را آغاز کرد

سران کاخ سفید و مقامات پنتاگون از موفقیت این عملیات کمال اطمینان را داشتند، و به زعم باطل خود هیچ عامل و نیرویی را در شکست عملیات خود دخیل نمی دانستند؛ اما از آنجایی که خداوند همواره حافظ این ملت و انقلاب بوده است، در طبس نیز امدادهای غیبی او عینیت یافت تا بار دیگر ثابت شود که اراده ی الهی بر هر چیزی تعلق بگیرد، شدنی است.

انگیزه ها و زمینه های تجاوز امریکا:

1- پس از انقلاب دوم (فتح لانه ی جاسوسی) و شکست توطئه های مزورانه ی امریکا در نفوذ به صف استوار انقلاب اسلامی و نهایتاً مسخ آن از درون و افشاء دست های خیانت بار همکار با شیطان بزرگ و به اسارت گرفتن آنها، تهدیدات نظامی و تحریم اقتصادی از ابتدایی ترین اقدامات جهت غلبه بر این پیروزی بزرگ و شکست دادن این نصر الهی بود. تمام هم کیشان شیطان بزرگ در این توطئه ها با امریکا همدلی و همکاری داشتند.

تبلیغات به منظور اجرای این دو توطئه، نخست بر روی مداخله ی نظامی تمرکز یافت و چون نتیجه ای گرفته نشد، به تشدید تبلیغات بر سر مسأله ی تحریم اقتصادی و بسط آن توسط سایر کشورهای هم پیمان پرداخت و این، به دو علت بود:

اول آن که آخرین حیلت دشمن بود، دوم انحراف اذهان و افکار عمومی از احتمال حمله ی نظامی. تا این که زمینه ی ذهنی مردم از مسأله منحرف و دشمن خارجی فراموش شود و توجهات به مشکلات داخلی و مسائل اقتصادی معطوف شود.

2- از اهم زمینه هایی که موجبات این تهاجم را فراهم ساخت، می توان شکست کوشش های دیپلماتیک و طرح های امریکا جهت آزادسازی جاسوسان خود را نام برد (مأموریت افرادی چون رمزی کلارک، هانس، حبیب شطی، بنی صدر و قطب زاده).

3- در خلال تلاش های دشمن، عوامل و ایادی امریکا، یعنی گروهک های چپ و راست و منافق، این بار نیز به خاطر حفظ سنگر دانشگاه و مخالفت با تعطیل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگی، با راه انداختن هیاهوی بسیار به جنگ و جدال، خونریزی و سنگربندی مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند که گویی این بخش نیز جزیی از طرح کلی تجاوز نظامی بوده است.

4- آتش افروزی های رژیم بعث عراق در مرزهای خود با ایران و غائله کردستان، شگفتی ماجرای تجاوز وقتی روشن می شود که بدانیم نیروهای امریکایی در رابطه با چنین مأموریتی متجاوز از 5 ماه در صحراهای آریزونا (جایی که تقریباً شرایط کویر ایران را داراست) تعلیمات پیچیده و فشرده ای را آموزش دیده و تمرینات سختی را نیز کماندوهای مأمور طی کرده و با استفاده پیچیده ترین فنون نظامی و برخورداری از تسلیحات نظامی مدرن و بودجه نامحدود برای این عملیات آماده شده بودند.

سازمان هواشناسی امریکا وضع جوی ایران بخصوص منطقه ی فرود در صحرای طبس، را کاملاً مورد پیش بینی علمی قرار داده بود و به علت این که هوای آن شب مهتابی بود، ورود هر نوع هوایِ غیر مطلوب و وقوع طوفان بعید به نظر می رسید.

شرح ماجرا

تسخیر لانه ی جاسوسی امریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و به اسارت گرفتن 53 نفر امریکایی در 13 آبان که به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) انقلاب دوم نامیده شد، یکی از بزرگ ترین اقداماتی بود که پس از پیروزی انقلاب علیه امریکا انجام پذیرفت.

مهم ترین نتیجه ی این اقدامِ انقلابی و شجاعانه این بود که تمام محرومان و مستضعفان سراسر جهان که جرأت نفس کشیدن نداشتند و خیال نمی کردند که می شود با امریکا درافتاد، جرأت پیدا کردند علیه منافع استکباری و ضد انسانی شیطان بزرگ بپا خیزند. گویاترین تعبیر در این باره فرمایش حضرت امام (ره) است که فرمودند:

«عمده این است که این خوف هایی که این ها ایجاد کردند در دل ملت ها، این شکسته شود... ارزش این عمل این است که شکسته شد آن بت بزرگی که برای ملت ها تراشیده بودند.»

از آنجایی که این عمل شجاعانه و بزرگ حیثیت ابرقدرتی امریکا را زیر سؤال برد، و ابهت این بت بزرگ شکسته شد، سردمداران کاخ سفید بلافاصله پس از اطلاع از تسخیر لانه ی جاسوسی، به موازات کوشش های دیپلماتیک، مسأله ی طرح تجاوز نظامی را در دستور کار خود قرار دادند. برژینسکی که در آن زمان مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رییس جمهور وقت امریکا بود، در این باره گفته است:

«اگر چه از ابتدای گروگان گیریِ افرادمان، تا اتخاذ تصمیم نهایی برای نجات آنها، حدود پنج ماه به طول انجامید، اما برنامه ریزی جهت انجام یک عملیات نجات، به زودی پس از ماجرا آغاز شد . درست 2 روز بعد از واقعه، مرحله ی اول عملیات با تلفنی که من به هارولد براون وزیر دفاع کردم، شروع گردید. من از او خواستم که به رییس ستاد مشترک ارتش دستور دهد تا یک برنامه جهت عملیات نجات طرح ریزی کند.»

در راستای پیاده شدن دستور یاد شده، یک ماه پس از فتح لانه جاسوسی، نود نفر از کماندوهای امریکایی به ایالت آریزونای امریکا اعزام شدند تا آخرین مرحله ی تمرین و آموزش خود را تحت شرایط موقعیت مشابه ایران بگذرانند. از سوی دیگر گروه های ویژه ی سری که برای پشتیبانی و تدارک وسایل تکمیلیِ طرح، در نظر گرفته شده بودند، مخفیانه وارد ایران شدند و با گروهک های ضد انقلاب تماس گرفتند.

نظامیان آموزش دیده امریکایی، در اواخر آذرماه 1358 عازم کشور مصر شدند و در پایگاهی در نزدیکی قاهره استقرار یافتند.

برژیسنکی می گوید:

«روز اول آوریل (22 فروردین) جیمی کارتر از من خواستارتشکیل جلسه ی اضطراری شورای امنیت ملی شد وگفت که به نظر وی زمان اقدام فرا رسیده است.»

کارتر جلسه یاد شده را با این سخنان آغاز کرد:

«به نظرم امکان خلاصی گروگان ها بسیار بعید به نظر می رسد و ما بایستی حاکمیت خود را اعمال کنیم و حالا وقت آن است که عمل مناسب انجام پذیرد و جدول زمانی آن هم تهیه شود.»

و ادامه داد:

«ما باید برای آزادی گروگان ها وارد عمل شویم و عملیات در اولین فرصت ممکن باید آغاز شود.»

رییس ستاد مشترک ارتش ژنرال جونز، تاریخ 4 اردیبهشت را مناسب ترین زمان شروع عملیات اعلام کرد.

بدین ترتیب غروب روز پنج شنبه 4 اردیبهشت 1359 تعداد شش فروند هواپیمای 130-C امریکایی، نود نفر کماندوی این عملیات را که امریکایی ها نام آن را «نور سبز» یا «دلتا» انتخاب کرده بودند، از قاهره به ناو هواپیمابر نیمیتز NIMITZ در دریای عمان و نزدیک آب های ایران منتقل کردند.

نیمه شب پنجشنبه 4 اردیبهشت هواپیماهای مذکور و هشت فروند هلی کوپتر نفربر از عرشه ی ناو هواپیما برNIMITZبرخاستند و با پرواز در ارتفاع کم، راهی ایران شدند.

طبق نقشه هواپیماها و هلی کوپترها باید در فرودگاه شماره ی 1 واقع در صحرای طبس فرود آیند، سپس هلی کوپترها، کوماندوها را به اطراف تهران منتقل کنند تا از آنجا با کامیون ها و خودروهایی که از قبل توسط عمال داخلی و نفوذی امریکا آماده شده بود، به اطراف جاسوسخانه (ساختمان سفارت سابق امریکا) انتقال یابند.

پس از ورود به حریم ایران اسلامی، یکی از هلی کوپترها در 120 کیلومتری شهر راور کرمان دچار نقص فنی شد و ناگزیر فرود آمد. سرنشینان این هلی کوپتر به هلی کوپتر دیگری منتقل شدند که پس از طی مسافتی دستگاه هیدرولیک این هلی کوپتر نیز از کار افتاد، اما توانست خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز برساند.

در هر صورت، شش فروند هواپیمای 130-C و شش فروند هلی کوپتر در محل مورد نظر واقع در صحرای طبس در تاریکی شب فرود آمدند. یکی دیگر از هلی کوپترها در حال سوخت گیری برای اجرای مرحله ی بعدی عملیات، دچار نقص فنی شد. با از کار افتادن این هلی کوپتر، تمام برنامه های امریکایی ها به هم خورد زیرا با محاسباتی که انجام داده بودند، برای انجام مرحله بعدی عملیات حداقل به شش فروند هلی کوپتر نیاز داشتند. موقعیت به ناو نیمیتز و از آنجا به کاخ سفید گزارش شد و از رییس جمهور کسب تکلیف شد. کارتر دستور توقف عملیات و عقب نشینی را صادر کرد؛ اما سپاه شیطان در چنگال عذاب الهی گرفتار شد. آن هنگام که امریکایی ها قصد بازگشت کردند، توفانی از شن برخاست، هواپیماها و هلی کوپترهای امریکایی، در حال برخاستن از زمین دچار مشکل شدند. یک هواپیما و یک فروند هلی کوپتر با هم برخورد کردند و هر دو آتش گرفتند. در اثر حادثه، هشت تن از امر یکایی ها در آتش عذاب الهی سوختند و بقیه ی پرنده های جنگی نیز از خاک ایران اسلامی فرار کردند

برژینسکی حالت کارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب نشینی و آتش گرفتن هواپیما و هلی کوپتر امریکایی چنین توصیف کرده است:

«وی سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روی میز گذاشت. من فوق العاده دلم برای وی سوخت! همین طور برای کشورم! ساعت 5:15 (پنج و پانزده دقیقه) بود که کارتر خبر دیگری مبنی بر برخورد یک هلی کوپتر با یک هواپیمای 130-C و آتش گرفتن آنها از ژنرال جونز دریافت کرد.این برخورد همراه با تلفات جانی بوده است. کارتر با شنیدن این خبر به مانند مار زخمی به خود پیچید و آثار درد و نگرانی بر تمامی صورت او آشکار شد.»

صدور دستور بمباران هلی کوپترهای به جا مانده توسط بنی صدر

پس از فرار امریکایی ها و صدور اعلامیه توسط کاخ سفید مبنی بر شکست عملیات و این که اسنادی سری و مهمی در درون هلی کوپترها به جای مانده است. به دستور مستقیم بنی صدر که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت، هلی کوپترهای به جا مانده بمباران شدند و اسناد سری و مهم باقی مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران یزد که از هلی کوپترها حفاظت می کرد، به شهادت رسید.

بهانه ی بنی صدر برای انهدام هلی کوپترها این بود که امریکایی های جامانده، فرصت مجدد استفاده از آنها را به دست نیاورند! در حالی که حتی اگر چنین احتمالی می رفت، باز کردن وسایل و قطعات حساس پروازی کافی بود که آنها را از پرواز باز دارد.

از بین بردن اسناد و مدارک مربوط به ادامه ی طرح و برنامه های امریکایی ها پس از انجام مرحله ی اول عملیات و هم چنین اسامی عوامل مزدور داخلی و جاسوسانی که می بایست طی این عملیات با امریکایی ها همکاری کنند، خود امری مهم و قابل بررسی است.

نکات برجسته ی دیگر درباره ی حمله نظامی امریکا

نکات مهم دیگری که از مطالعه ی اسناد و مدارک به دست آمده و گزارش ها و مقالات نوشته شده حاصل شده است، به شرح زیر می باشد:

1- امریکا در واقعه ی طبس از آخرین امکانات نظامی و فنون جنگی استفاده، و از طرف کنگره امریکا بودجه هنگفتی برای اجرای این عملیات در نظر گرفته شده بود.

2- هلی کوپترهایی که برای آزادی جاسوسان امریکایی در نظر گرفته شده بود، از بهترین نوع هلی کوپترها و از آخرین مدل آنها بود. بنابراین، مسأله ی از کار افتادن آنها در جریان عملیات کاملاً غیر مترقبه بوده است.

3- شبی که عملیات در آن به وقوع پیوست مهتابی بود و معمولاً در این شب ها از توفان و بادهای تند خبری نیست و افزون بر این، بر اساس پیش بینی های علمی اداره ی هواشناسی امریکا، در شب عملیات، هوای کویر توفانی نبوده است!

4- بر اساس ارزیابی کارشناسان، احتمال پیروزی عملیات از نود درصد به بالا پیش بینی شده بود.

5- تهیه کننده وسایل نقلیه ای که می بایست امریکایی ها را از اطراف تهران به لانه ی جاسوسی جابه جا کند، یک مزدور به نام علی اسلامی وابسته به حزب منحله ی خلق مسلمان بوده است.

6- کشورهای مصر، عربستان سعودی، ترکیه، عمان و پاکستان در طی این عملیات امکانات خود را در اختیار امریکا قرار داده بودند.

7- با توجه به حساسیت دولت اتحاد جماهیر شوروی (سابق) در باره ی تحرکات امریکایی ها در منطقه و زیر نظر داشتن دائم آنها، بدون شک این عملیات با توافق وهماهنگی آنها انجام شده بود.

8- جهت فرود اضطراری هلی کوپترها وهواپیماهای 130-C ، چهارده منطقه در تهران و حوالی آن، در نظر گرفته شده بود.

9- در شب حادثه ی طبس، چراغ های ورزشگاه شهید شیرودی روشن بوده است.

10- علی اسلامی تهیه کننده ی اصلی کامیون ها جهت حمل امریکایی ها به تهران، قبل از اشغال لانه ی جاسوسی در رابطه با به راه اندازی تظاهرات علیه امام(ره) و انقلاب اسلامی با سفارت امریکا همکاری نزدیکی داشته است.

11- مزدوران رژیم صهیونیستی در این جریان نقش بسیار فعالی داشته اند. به طوری که از تجربیات طراحان نقشه ی حمله به فرودگاه انتبه در اوگاندا از جمله شیمون پرز، استفاده فراوانی شده بود.

به هر حال آنچه در طبس واقع شد، بدون شک مصداقی دیگر از سوره ی مبارکه فیل بود و پنجم اردیبهشت 1359 عام الفیل دیگر و کارتر مظهر استکبار جهانی ابرهه ای دیگر بود و عنایت، لطف و مرحمت خداوندی مثل همه ی زمان های تاریخ بر مؤمنان رخ نمود. آنچه گذشت نه تنها یک واقعه ی ساده و زودگذر و فراموش شدنی نبود، بلکه تمثیلی و ذکری است همیشگی و ماندنی برای کسانی که با چشم دل خویش جز آنچه هست می بینند و تذکر دیگری است بر اثبات قدرت فائقه و تامه ی الهی و بر وهن و سستی کید و مکر دشمنان خدا.

وفات حضرت زینب (س)


حضرت زینب کبری (علیها السلام)
حضرت زینب , دختر على بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـیـریـنـش را در کـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسین (ع )) آغاز کرد.
زندگى پررنج و مشقت زینب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پیامبر اکرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسیار کوتاه , پس از مرگ پیامبر, وى شاهد مادرى بود که در بین درب و دیوار فریاد مى زد: اى فضه , مرا دریاب !.
هزاران غم , یکى پس از دیگرى , میهمان قلب کوچک دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابیطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازیانه هایى که بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگین رحلت زهراى مرضیه ى , کمر زینب را شکست .
گویى زینب , از همین آغاز راه , در برابر طوفان تازیانه غم ها قرارمى گیرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش کشد!.
غـم و رنـجـى که پدر در کوفه از آن خبر داده است : روزى زینب در کلاس تفسیرش براى بانوان , سوره کهیعص را تفسیر مى کرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسید: کهیعص را تفسیر مى کنى ؟!.
زینب عرض کرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور دیده !.
ایـن حـروف , رمـزى است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر و شاید فرموده باشد: کاف , رمز کربلا است , هاء اشاره به هلاکت عترت دارد, یاء یعنى یزید,آن که بر حسین ستم مى کند, عین کنایه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زینب در زیر تازیانه روزگار آبدیده مى شود تا پیام رسان عاشورا باشد.
از هـمـیـن رو زمانى که پسرعمویش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاریش مى آید, شرط مى کند: در رفتن به خانه برادرم (حسین ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نیز باید با او بروم !!.
مصیبت شهادت امیرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زینب را آبدیده تر مى کند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسین (ع ), از مدینه به مکه و از آن جا به طرف کربلا حرکت مى کند.
کـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زینب و منظره تماشایى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است که در دامان زینب پرورش یافته اند.
زیـنـب , نـاظر این صحنه هاست و همه اینها از زینب , دختر على (ع ), شیرزنى مى سازد که از عصر عاشورا, قافله سالار کاروان اسیران آزادیبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خیمه ها در شب یازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زینب , در نیمه شب با قدى خمیده به نماز شب مى ایستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و دیگر اسرا, راهى کوفه مى شود.
در کـوفـه , زیـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زیاد مى برند, در حالى که کنیزانش , پیرامون وى را گرفته اند.
او با شکوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبیداللّه اعتنایى نمى کند.
ابن زیاد, از این بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با این که زینب را شناخته است , مى پرسد: این زن پرنخوت و تکبر کیست ؟.
کسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى کند, تا بار سوم که زنى پاسخ مى دهد: این زینب دختر على است !.
عبیداللّه مى گوید: خدا را شکر مى کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد!.
زیـنـب با کمال شهامت و شجاعت مى فرماید: خدا را شکر مى کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ایم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زینب , در شام و در برابر یزید نیز با خطبه اى غرا و آتشین , کوس رسوایى یزید را به صدا درآورد و با ایـن که در چنگال خون آشام ترین طاغوت زمان اسیر بود, چنان حماسه آفرید که پایه هاى حکومت فرزند معاویه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, یـزید فرمانروا بود و زینب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), یزید را درهم شـکسته بود و سرانجام یزید, از ترس سقوطحکومتش , به این نتیجه رسید که کاروان اسیران را به مدینه بفرستد.
پـس از ورود کـاروان بـه مـدیـنـه , هـمـه مـى دانـستند باید به کجا رفت , مسیر کاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زیـنـب که همه خاطرات مدینه , پیامبر(ص ) و حسین (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پیامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گریه اش بلند شدوفریادزد: اى رسول خدار!.
خبر کشته شدن حسین (ع ) را آورده ایم !.
پس از این ماجرا, مدینه آماده بهره بردارى از کلاس درس امام سجاد(ع ) و زینب کبرى شد.
زینب احکام و فتاوى را براى مردم بیان مى کرد و محور مراجعه آنان بود.
روحیه و بیان زینب (س ), همه را به یاد امیرمومنان (ع ) مى انداخت .
کـار زیـنـب (س ) ابلاغ خون شهیدان بود و چه خوب پیام خود را ابلاغ کرد. حضرت زینب سلام الله علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات یافته و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.
مزار ملکوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مى باشد.

شمه‏اى از کمالات معنوى حضرت زینب ‏(سلام الله علیها)
بر قلّه دانش
زینب کبرى‏علیها السلام بانویى سرشار از بینش و بصیرت بود که با سیره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» دیروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگویى ماندگار از شخصیت عظیم خویش به یادگار گذارد و معیارهاى حرکت ارزشى و ضدارزشى را براى همیشه ترسیم کرد.
برترین درجه علم، علمى است که از ذات الهى به انسان افاضه مى‏شود که به تعبیر قرآن مجید، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختیم». حضرت زینب‏علیها السلام به شهادت امام سجادعلیه السلام، داراى چنین علمى بود که خطاب به عمّه‏اش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».
«به حمداللَّه تو دانشمند معلم‏ندیده و فهمیده‏اى فهم نیاموخته هستى».
وى در حدود 6 سالگى، شایستگى حفظ خطبه استدلالى، عمیق و جامع مادرش فاطمه زهراعلیها السلام را داشت و این نشانه بارزى از رشد فکرى و بلوغ اندیشه و تعقّل دخترى است که در دامان عصمت و طهارت پرورش یافت و به زلال روح و کمال معنوى و قرب الهى رسید.
یک سال پس از استقرار حضرت على‏علیه السلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت‏علیه السلام پیام فرستادند و گفتند:
«ما شنیده‏ایم که دختر شما، حضرت زینب‏علیها السلام همانند مادرش، زهراى مرضیّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و کمالات است. اگر اجازه بدهید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهره‏مند شویم». على‏علیه السلام اجازه داد تا دختر عالمه‏اش بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمى و دینى آنان را حل کند. زینب‏علیها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از دیدارهاى مقدماتى، جلسه تفسیر قرآن براى آنان تشکیل داد و پرسش‏ها و شبهات آنان را جواب مى‏داد(3).
از سخنان آن حضرت‏علیها السلام در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام، خطبه‏ها و سخنرانى‏هایى که در فرصت‏هاى مختلف در برابر ستمکاران و طاغیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبى معلوم مى‏شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم و اکتسابى نبوده است(4). هم‏چنین در جنبه مقام علمیش، علاوه بر توانایى براى ایراد خطبه‏ها، نکته ظریف و اساسى وجود دارد و آن تصمیم‏گیرى‏ها و موضع‏گیرى‏هاى به‏جا در مناسبت‏هاى لازم است که خوب مى‏دانست کجا باید نرم سخن گفت، در کجا باید برآشفت و حماسه آفرید، در کجا باید گریه کرد و اشک ریخت و چه وقت باید عقل و منطق را به کار گرفت(5).
همچنین نام زینب کبرى‏علیها السلام به عنوان یکى از محدثان برجسته شیعه، صفحات کتب رجال را مزیّن کرده است. روایت‏هاى آن حضرت‏علیها السلام در منابع معتبر شیعه از جمله در کتاب‏هاى «من لا یحضره الفقیه»، «وسایل‏الشیعه»، «بحارالانوار» و... موجود است(6) که آنها را از مادر و برادرش حضرت سیدالشهداءعلیه السلام شنیده و براى دیگران روایت کرده است. اهمّ این احادیث بدین شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعلیها السلام، حدیث «امّ ایمن» در ماجراى دفن حضرت على‏علیه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدک که سند اخیر را عده‏اى از مورخان و محدّثین نامدار شیعه همچون شیخ صدوق در کتاب «علل الشرایع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آورده‏اند.
به هر حال این بانوى شجاع کربلا راوى حدیث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حدیث‏شناسان، عدالت و اعتماد این بانوى پاک و بافضیلت در زمینه بیان حدیث و مقامات علمى مورد تأیید قرار گرفته و صداقت و درایت او انکارناپذیر است(7).

عبادت و انقطاع از خلق‏
در میان فضایل و کمالات ملکوتى حضرت زینب‏علیها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضى‏الحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظیفه و احیاى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مى‏شود.
عبادت آن بانوى مکرّمه‏علیها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلکه تمام حرکات و سکنات، خروش و فریادها، سفرها و اسارت‏ها، بیدارگرى‏ها و مبارزات و حتى نفس‏هاى او از آنجا که به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عمیق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.
اکثر شب‏ها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مى‏کرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادت‏ها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزدیک دیده بود.. او در حماسه کربلا شاهد بود که برادرش، حضرت امام حسین‏علیه السلام به برادرش حضرت ابوالفضل‏علیه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و یک شب را مهلت بگیر؛ شاید بتوانیم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پیش‏گاه پروردگار مشغول شویم. خدا مى‏داند که من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).
در شب یازدهم محرم، على‏رغم آن‏همه خستگى و فرسودگى و مشاهده آن‏همه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعلیه السلام فرمود:
«عمه‏ام، زینب‏علیها السلام در مسیر کوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏کرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکلیف مى‏کرد(9)».
امام حسین‏علیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مکن(10)». این، نشان از آن دارد که این بانو به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته بود و به حکمت و هدف آفرینش دست یازیده بود؛ بنابراین دیده‏ها را بازتر و افق‏ها را برتر و معرفت‏ها را قوى‏تر باید کرد تا مقام عبودیت زینب کبرى‏علیها السلام را بهتر شناخت.

آفتاب عفت‏
زینب کبرى‏علیها السلام بانویى سرشار از بینش و بصیرت بود که با سیره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» دیروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگویى ماندگار از شخصیت عظیم خویش به یادگار گذارد و معیارهاى حرکت ارزشى و ضدارزشى را براى همیشه ترسیم کرد.
وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پیام آسمانى قرآن و طبق آموزه‏هاى مادرش، فاطمه زهراعلیها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى یک زن مسلمان مى‏دانست و بر این باور بود که زن هنگامى به خداى خود نزدیک‏تر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه حفظ نماید(11).
زینب کبرى‏علیها السلام دختر آن مادرى است که براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بیرون مى‏آمد و با دشمنان، به احتجاج مى‏پرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشیده؛ همان مادرى که وصیّت مى‏کند پیکرش را بعد از مرگ در تابوتى با دیواره‏هاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبیعى است که دختر او هم باید این تعالیم بلند اسلام را رعایت نماید؛ چراکه حفظ شرف و حیثیّت زن، واجب و حجاب از ضروریّات دین است و اصولاً تمام فداکارى‏هاى این بانو براى تحقق احکام اسلام بود. بنابراین عفت و پاکدامنى خویش را حتى در سخت‏ترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پاى مى‏فشرد.
آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد زد که: «آیا این از عدالت است که زنان و کنیزان خویش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورت‏هاى آنان را آشکار ساختى(12)».

نماد کمال عقل
برترین معیار عقل‏گرایى در زندگى، ادب و ادب‏آموزى است. کیمیایى که تیرگى‏ها و تاریکى‏هاى قلب را مى‏زداید و نور و روشنایى در رواق وجود انسان مى‏افزاید به گونه‏اى که بهاى بى‏نظیر آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخیص خواهد بود.
زینب کبرى‏علیها السلام شخصیت شایسته‏اى بود که درس ادب را در مکتب امامت آموخته بود و سیره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذیرفته بود. در گفتار و رفتار، صمیمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونه‏اى که زنان بسیارى در نخستین برخورد، شیفته شیوه و مجذوب اخلاق روح‏پرور او مى‏شدند(13).
ادب و احترام حضرت زینب‏علیها السلام به برادر خود آن‏چنان بود که هنگامى که عبداللَّه بن عباس به امام حسین‏علیه السلام گفت: شما که به این سفر خطرناک مى‏روید چرا زن‏ها را با خود مى‏برید؟ حضرت زینب‏علیها السلام با شنیدن این سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آیا مى‏خواهى بین من و برادرم جدایى بیندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..
در حادثه عاشورا در برابر آن‏همه مصائب و داغ‏ها و حوادث، هرگز از مسیر ادب و عبودیّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هیچ‏گاه کلمه‏اى حاکى از دلتنگى، نارضایتى، اعتراض، شکایت و تنگ‏نظرى بر لب نراند. هرچه مى‏گفت بر طبق رضایت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلکه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زیاد، مى‏فرمود:
«إنّى ما رَأَیْتُ إلاّ جَمیلاً(15)»: «من جز زیبایى ندیدم».
که این کلام در نظر اهل آن، از بالاترین مراتب توحید، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبودیت، حکایت دارد و کمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مى‏دهد.

ایثار
عقیله بنى هاشم‏علیها السلام در این صفت، گوى سبقت را از دیگران ربوده بود. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرید و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏داشت. او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏کرد و آن را نیز به کودکان مى‏داد. در بین راه کوفه و شام با این که خود گرسنه و تشنه بود، «ایثار» را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت.
امام زین‏العابدین‏علیه السلام مى‏فرمود: «عمه‏ام، زینب‏علیها السلام، در مدت اسارت، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین کودکان تقسیم مى‏کرد؛ زیرا در شبانه‏روز به هر یک از ما یک قرص نان مى‏دادند. او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت بر بازوى کودکان اصابت کند(16)».

دفاع از حریم ولایت‏ حضرت زینب‏علیها السلام حرکت و هدایت انسان‏ها را بدون امام‏علیه السلام، سکون و هلاکت مى‏دانست و زمام‏دارى زیان‏آلود نااهلان را باعث دورماندن توده‏ها از صراط مستقیم مى‏دید. بدین علت، دفاع و حمایت از مقام امامت و ولایت را سرلوحه مسوؤلیت‏هاى خویش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شایسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مى‏پرداخت. وى چون دست‏پرورده زهراى اطهرعلیها السلام بود، درس ولایت‏مدارى را از مادر فراگرفته بود. از یک سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتّهامات و یادآورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد و از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسین‏علیه السلام و چه در دوران امام سجادعلیه السلام که حتى در چند مورد از جان امام سجادعلیه السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود.

کرامت
هر چند هزاران کرامت از این بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونه‏اى را نقل مى‏کنیم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سید محمدباقر سلطان‏آبادى نقل مى‏کند:
«به چشم‏درد شدیدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم فایده‏اى نکرد و برعکس مریضى‏ام شدیدتر شد. بعضى از دکترها مى‏گفتند قابل علاج نیست. برخى هم قول شش ماه بعد مى‏دادند و من هر روز از روز قبل نالان‏تر مى‏شدم تا این‏که سیاهى چشمم گرفته شد و دیگر نمى‏توانستم بخوابم. در آن موقع یکى از دوستانم براى خداحافظى به دیدنم آمد. او مى‏خواست به کربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شدیدتر شد و همه مرا شماتت مى‏کردند مگر یک نفر. بالاخره به منزل دوم رسیدیم، درد شدیدتر از قبل شد و ورم چشمم افزون‏تر؛ تا اینکه نزدیک سحر آرام شد.
در عالم رؤیا عقیله بنى هاشم، زینب کبرى‏3، را دیدم که گوشه مقنعه‏اش را به چشمم مى‏کشید. از خواب بیدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمى‏کردند، سوار شدیم در بین راه درد و ناراحتى احساس نمى‏کردم. من که همیشه ناراحت و عاجز بودم، پیش خود گفتم: کاش بسته روى چشمم را باز مى‏کردم. تا باز کردم، دیدم همه‏چیز را مى‏بینم. صدا زدم که رفقا بیایید. همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد مى‏کرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه کردند تفاوتى بین چشم چپ و راستم ندیدند(17)».